آخراشه دیگه ه ه...
سلااااااااااااااااااام جوجییییه مامان قربون اون تکونای ریزت برم من اخهههه که دلم براش غش میره جوجی یه رازی رو بهت بگم؟انقدر از این حرکتات خوشم میاد که هی میرم کیت کت میخورم شیر عسل میخورم خرما میخورم که تو تکون بخوری شب و نصفه شب چیزای شیرین میخورم مثلا یهو بی خوابم ساعت 2 شب میرم یه شکلات میخورم میام دراز میکشم تمرکز میکنم که تو تکون بخوری ازار دارم خودم میدونم فک کن تو اونموقع خواااااااااااب خوابی من یهو بیدارت میکنم یه همچین مادر بیماری هستم من خوووووووووووووووب بگم از این روزا که دیگه روزای اخره دونفره من و تو هست و بابایی داره بعد 1 ماه برمیگرده از سفر البته با دست پررررر برای دخمل گلش...عاشقشم که انقدر با ذوق و سلیقه است مطمئنم...
نویسنده :
هدیه
21:10